مرحوم سید احمد حسینی/ چسبی به نام زخم غزل متن

شـعـر دنـیـای بـهـتـری آورد...

مرحوم سید احمد حسینی/ چسبی به نام زخم غزل متن

شـعـر دنـیـای بـهـتـری آورد...

دو روایت از یک روایت/ مشهد

یک)

ما ناز را 

در پرده پیچیدیم و خوابیدیم

تنهایی‌ی یک شیر را 

آهو نمی‌داند


حرم امام مهربانی و عشق


دو)

در شعر گفتن...

در حیات کوچک پاییز 
در دستهای‌ی بسته‌ی‌ی زندان گم‌ات کردم

 

مزار اخوان ثالث

باران خون می‌بارد و باران تنهایی

باران ببارد

یا نبارد

اصل باران نیست

تهران برایم
گر چه طهران است
تهران نیست

 

آن‌ها نمی‌فهمند
زندان خانه‌ی‌ی شعر است

من

خوب می دانم

که زندان با تو زندان نیست

 

هفتاد بار
از واژه استغفار خواهم کرد

وقتی که در رگ‌های‌ی واژه بوی ایمان نیست

 

بی تو تمام شعرها

در خانه می پوسند

دیگر کسی

در بیت بیت شعر

مهمان نیست

این بیت‌ها بیت‌اند
امّا

بیت بی‌ بیت‌اند

این بیت‌ها بیت‌اند

اما بیت شیطان نیست!

 

آری برادر!

با توام
آری برادر جان!

این‌ها برادر گفتنی‌شان از سر جان نیست

 

تیغ ستم

همواره بر رگ‌های‌ی آزادی‌ست

سلول تو

کوچک تر از

حمام کاشان نیست!

 

*

معیارشان دین است
اما دین احمد نیست
مهدی نیا در شهر
حتا یک مسلمان نیست




و امـا

سال‌هایی که گذشت:



خصوصن آبی

مجموعه خصوصن آبی را می‌توانید از شهرکتاب‌ها و کتابفروشی‌های معتبر تهیه نمایید.


یک)



دو)


سه)



چهار)


پنج)


شش)


هفت)


هشت)


نه)



یک/ ضمیر اول شخص مفرد غایب)


بی‌شک آنچه برای آدمی زیباست دوستی‌ست. آن هم اگر به واسطه‌ی هنر (که منظور اینجا شعر است) باشد. تلاش برای زیبا زیستن چه در آموزه‌های دینی و چه از بُعد انسانی تلاشی‌ست که از یافتن دوست خوب به انسان آموخته می‌شود.

هیچ‌گاه از روی ظاهر کسی درباره‌ی درونش قضاوت نکرده‌ام و نخواهم کرد، بارها خویش را تنبیه کردم تا از باب زیبایی به جهان نظاره‌گر باشد. حال اگر زیبایی چرخش برگی باشد در ظرافت باد.

بی‌واسطه آنچه آدمی را به زیبایی می‌رساند توجه به این وجه از جهان هستی‌ست. وجهی که به ظاهر کوچک می‌نماید اما درخششی به روح می‌بخشد تا در مسیرهای تاریک چون چراغ راه را از بی راه نمایان سازد.





یک/ ضمیر اول شخص مفرد غایب)


از من رسید تا به من‌ات با زنی بزرگ

مثل صدای‌ی ضجه‌ی‌ی یک بره با دو گرگ

از من گریخت رفت به سمت منی بزرگ

از من که در ادامه‌ی‌ی خود یک من زن است

از من که بی‌کسیم برایش مبرهن است

از من گذشت عاقبت‌اش با تنی بزرگ

از من گذشت این من فعلی خود منم

از من که بی‌ادامه‌ترین مرد یک زنم

از من گذشت با من بی من منی بزرگ

(از من رسید از همه‌‌ی‌ی من گذشته بود

از من که از تمام خودم بر نگشته بود

از من رسید رو به خودم گریه کرد و رفت

از من چگونه این من اول گذشته بود

از من گذشت، پشت سرم حرف می‌زند

از من که ظاهرن همه‌ی‌ی شعر را سرود)

از من کشید دست همان شب که من نبود

از من برید دل به خدا این زن حسود

از من که هیچ‌وقت تو را نیستم کسی

از من که بعد خستگی‌ام تازه می‌رسی

از من که سال‌ها به کسی دل نبسته‌ام

از من که از تمام زوایات خسته‌ام

از من که با تمام خودم قهر کرده‌ام

از من که قول داده به من برنگرده‌ام

از من که هیچ‌وقت مرا دوستم نداشت

از من که داغ بی‌کسی بر سینه‌ام گذاشت

(از من چگونه این‌همه تنها بمانم‌ات

باید دوباره از من اول بخوانم ات)


دو/ ضمیر اول شخص مفرد حاضر)

 

از من رسید هیچ منی نیست بین ما

باور بکن که جز تو زنی نیست بین ما

از من نوشت هیچ تنی نیست بین ما

از من گریخت رفت به یک من دچار شد

سوتی کشید و بعد شبیه قطار شد

سوتی کشید و منتظر دیدنم نماند

سوتی کشید و قبل‌تر از من سوار شد

سوتی کشید و رفت منی که به من رسید

سوتی کشید و خستگی‌اش را ادامه داد

سوتی کشید و روی سر من هوار شد

سوتی کشید و شعر به اندوه زن رسید

(من روی نیمکت به من‌ات فکر می‌کنم...)