مرحوم سید احمد حسینی/ چسبی به نام زخم غزل متن

شـعـر دنـیـای بـهـتـری آورد...

مرحوم سید احمد حسینی/ چسبی به نام زخم غزل متن

شـعـر دنـیـای بـهـتـری آورد...

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

یک)

آن‌قدر دلت تنگ می‌شود که حتا گریه برای چشم‌هایت ضرر دارد. آن‌قدر دلتنگی یقه‌ات را می‌گیرد که فکر می‌کنی تمام عمر دلتنگ‌اش بوده‌ای. آدم است دیگر با دلتنگی‌هایش زندگی می‌کند، راه می‌رود، شعر می‌گوید و بعد برایش می‎‌خواند.

همه چیز غیرعادی‌ست، حتا همین غیرعادی بودن حالت، حتا همین غیرعادی بودن دلتنگی‌ات.

دلت می‌خواهد تلفن را برداری. زنگ بزنی به تمام شماره‌ها و بگویی که دوستش داری تا همه بدانند چقدر دلتنگی.


دو)

احمدرضا تمام کودکی‌اش را انداخت در کیف مدرسه‌اش و راه افتاد دنبال پروانه‌ای که با رفتن‌اش تنهایی خانه را چند برابر کرده بود.
تمام راه دست‌هایش را چون بال‌های پروانه بهم می‌زد، گاهن با سرانگشت پاهایش فشاری به صورت زمین می‌آورد تا بدنش را در هوا به رقص در بیاورد.
چهارراه اول دختری که گل‌های مریم‌اش بوی بد آدم‌ها را از تابلوی شهر محو کرده بود حواسش را پرت کرد زیر ماشین‌ها.
(خط ترمز مثل زخمی عمیق ابروی خیابان را ترسناک کرده بود.)
ما اما نترسیدیم، تنها پروانه‌ای به پروانه‌های شهر اضافه شد.

 

خودتراش‌های مرحوم سید احمد حسینی



دو روایت از یک روایت/ مشهد

یک)

ما ناز را 

در پرده پیچیدیم و خوابیدیم

تنهایی‌ی یک شیر را 

آهو نمی‌داند


حرم امام مهربانی و عشق


دو)

در شعر گفتن...

در حیات کوچک پاییز 
در دستهای‌ی بسته‌ی‌ی زندان گم‌ات کردم

 

مزار اخوان ثالث

باران خون می‌بارد و باران تنهایی

باران ببارد

یا نبارد

اصل باران نیست

تهران برایم
گر چه طهران است
تهران نیست

 

آن‌ها نمی‌فهمند
زندان خانه‌ی‌ی شعر است

من

خوب می دانم

که زندان با تو زندان نیست

 

هفتاد بار
از واژه استغفار خواهم کرد

وقتی که در رگ‌های‌ی واژه بوی ایمان نیست

 

بی تو تمام شعرها

در خانه می پوسند

دیگر کسی

در بیت بیت شعر

مهمان نیست

این بیت‌ها بیت‌اند
امّا

بیت بی‌ بیت‌اند

این بیت‌ها بیت‌اند

اما بیت شیطان نیست!

 

آری برادر!

با توام
آری برادر جان!

این‌ها برادر گفتنی‌شان از سر جان نیست

 

تیغ ستم

همواره بر رگ‌های‌ی آزادی‌ست

سلول تو

کوچک تر از

حمام کاشان نیست!

 

*

معیارشان دین است
اما دین احمد نیست
مهدی نیا در شهر
حتا یک مسلمان نیست




و امـا

سال‌هایی که گذشت:



از توریسم تا تروریسم/ چاپ دوم/ نشر نیماژ

تو را
در بغض طهران
در امیرآباد گم کردم
تو را
در کوچه‌­های‌ی سرد نوبنیاد گم کردم

 

تو را
در جشن و رقص و پایکوبی
بین مهمان‌‌ها
تو را در گریه‌‌های‌ی میرِ بی داماد
گم کردم

 



تو را

در

گرته‌های­‌ی صلح و آزادی

غم و شادی

تو را

در شعرها

ای درد مادرزاد گم کردم

 

تو را

در قهوه­‌خانه‌ها

تو را

در دود قلیان‌ها

تو را

در پشت میز کافه‌ی‌ی میعاد

گم کردم

 

تو را در سفره­‌های­‌ی هفت ­سین

در لحظه‌­ی­‌ی تحویل

تو را

در تُنگ‌­ها

ای ماهی‌ی آزاد گم کردم


از توریسم تا تروریسم/ چاپ دوم/ نشر نیماژ