آدرس خرید اینترنتی برخی از کتابهایم
خصوصن آبی/ http://www.jeihoon.net/p-46171--.aspx
فوکوس/ http://www.jeihoon.net/p-46855--.aspx
طبقهی اول ـ اول شرقی / http://www.jeihoon.net/p-45770--.aspx
از توریسم تا تروریسم/ http://www.jeihoon.net/p-43564--.aspx
چسبی به نام زخم/ http://www.jeihoon.net/p-41934--.aspx
چقدر قیافهی شما برایم آشنا نیست/ http://www.jeihoon.net/p-40934--.aspx
غزل روزگار ما/ http://www.jeihoon.net/p-35450--.aspx
سه بعلاوه یک/ http://www.jeihoon.net/p-30517-3-1-.aspx
1)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ﴿١﴾ إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ ﴿٢﴾
به نام خداوند بخشنده مهربان
این کتاب (عظیمالشّأن قرآن) از جانب خدای مقتدر حکیم نازل گردیده است. (۱)
ما این کتاب را بر تو به حق فرستادیم پس (به شکرانهی این نعمت بزرگ) خدای را پرستش کن در حالی که دین را برای او خالص گردانیده باشی (و دل از غیر حق بگردانی). (۲)
سوره زُمَر
2)
و ما آنقدر تنها بودیم که هیچکس به تنهایی ما پی نبرد.
سالهاست از کودکیام شروع تازهای از آنچه دیگران نامش را به اشتباه زندگی میگذارند در یاد ندارم. شاید همین تنهایی، همین اندوه استوار و قد کشیده، همین شناخت و تشخیص چهرهی غمآلوده در ازدیاد صورتکها خود نقطهی پایان تمام آغازهاست.
از خدا که پنهان نیست. از شما چه پنهان دیشب در خیابان کودکیام را دیدم با همان مظلومیت عظیم در چهرهاش. انگار چیزی یا کسی را گم کرده باشد. به ناگاه بر میگشت و با چشمانی هراسان به صورتکهای در رفت و آمد خیره میشد.
صدایش کردم با نام کوچکش، اما بیتفاوت به خواستهام از کنارم گذشت.
حقیقتش را اگر بخواهید من سالهاست از کنار خودم گذشتهام.
چقدر قیافهیی شما برایم آشنا نیست
نکند
عطر تنت
مدرک پرونده شود
نکند
این جسد سوختهات زنده شود
نکند
صبح بیایند و مرا گریه کنند
نکند بُردهیی بازی تو
بازنده شود
نکند از تو که از هیچ پُری رد بشوم
نکند غرق تماشایی تو شرمنده شود
نکند باز به تنهایی تو بربخورم
نکند عشق تو از قافیهها کنده شود
نکند حوصلهات
سر برود
گریه کنی
نکند
گریه کنی شهر پر از خنده شود
مجموعه غزلمتن طبقهی اول ـ اول شرقی/ نشر نیماژ
آدرس خرید اینترنتی برخی از کتابهایم
خصوصن آبی/ http://www.jeihoon.net/p-46171--.aspx
فوکوس/ http://www.jeihoon.net/p-46855--.aspx
طبقهی اول ـ اول شرقی / http://www.jeihoon.net/p-45770--.aspx
از توریسم تا تروریسم/ http://www.jeihoon.net/p-43564--.aspx
چسبی به نام زخم/ http://www.jeihoon.net/p-41934--.aspx
چقدر قیافهی شما برایم آشنا نیست/ http://www.jeihoon.net/p-40934--.aspx
غزل روزگار ما/ http://www.jeihoon.net/p-35450--.aspx
سه بعلاوه یک/ http://www.jeihoon.net/p-30517-3-1-.aspx
یک)
آنقدر دلت تنگ میشود که حتا گریه برای چشمهایت ضرر دارد. آنقدر دلتنگی یقهات را میگیرد که فکر میکنی تمام عمر دلتنگاش بودهای. آدم است دیگر با دلتنگیهایش زندگی میکند، راه میرود، شعر میگوید و بعد برایش میخواند.
همه چیز غیرعادیست، حتا همین غیرعادی بودن حالت، حتا همین غیرعادی بودن دلتنگیات.
دلت میخواهد تلفن را برداری. زنگ بزنی به تمام شمارهها و بگویی که دوستش داری تا همه بدانند چقدر دلتنگی.
دو)
احمدرضا تمام کودکیاش را انداخت در کیف مدرسهاش و راه
افتاد دنبال پروانهای که با رفتناش تنهایی خانه را چند برابر کرده بود.
تمام
راه دستهایش را چون بالهای پروانه بهم میزد، گاهن با سرانگشت پاهایش فشاری به
صورت زمین میآورد تا بدنش را در هوا به رقص در بیاورد.
چهارراه
اول دختری که گلهای مریماش بوی بد آدمها را از تابلوی شهر محو کرده بود حواسش
را پرت کرد زیر ماشینها.
(خط
ترمز مثل زخمی عمیق ابروی خیابان را ترسناک کرده بود.)
ما اما
نترسیدیم، تنها پروانهای به پروانههای شهر اضافه شد.
خودتراشهای مرحوم سید احمد حسینی