با من همانی نیستی...
باشد بمان با او
با تو
زمین خوردم
که باشی آسمان با او
من رفت
این من سالها در رفتن از من بود
من رفت...
تا باشی کنارش همچنان با او
تو هیچ وقتی
هیچ وقتی
هیچ وقتی
حیف
با من نبودی
مهربان
ای مهربان!
با او... پس لااقل
کم مهربانی کن!
جوانی کن!
من پیر بودم پیر اما تو جوان با او
من رفت
تنها رفت
بی من رفت
از من رفت
من رفت
تنهاتر شدی در این جهان با او
او
دیگران را
بیشتر از دیگران میخواست
من
دیگران هرگز نبودم
دیگران با او...
من رفت
حالا رفت
فردارفت
آرى رفت
حالا بمان
آرى بمان
آرى بمان با او
مجموعه غزلمتن طبقهی اول ـ اول شرقی
مرحوم سید احمد حسینی