سبک کاملن هندی
به علیرضا اسدی که این شعر را دوست دارد
تنهایی یک رود را یک جو نمیداند
عطر خوش بابونه را
راسو نمیداند
ابرو
به نازک کاری اش
عمریست میبالد
ما
چشم ابروییم امّا
او نمیداند
هی مینشیند
ورد میخواند به فنجانم
تقسیم دنیا را مگر جادو نمیداند
زنبورها
لایی شقایق عشق میجویند
چیزی از این ها بیشتر
کندو نمی داند
موی طلایی تو را خورشید میبافد
زیباییات را غربت شب بو نمیداند
ما ناز را
در پرده پیچیدیم و خوابیدیم
تنهاییی یک شیر را آهو نمیداند
انگشتهاشان با ترنجی گفتگو کردند
از دل بریدن را
لب چاقو
نمی داند
سنگی که میافتد
فقط
افتادگی دارد
بغض گلویی دره را ترسو نمیداند