(۲)

من از تو ، از شب و تاریکی و فانوس می ترسم

و حتی از خودم ، از این من مأ یوس می ترسم

 

کسی می گفت : " شعرت را جدیدی ها نمی خوانند "

و حالا از نوشتن روی پاپیروس می ترسم

 

کسی می گفت : " شاعر قیمتش بالاست " اما حیف

که من از سکه های عهد دقیانوس می ترسم

 

پزشکی چشم های عاشقم را دید و با خود گفت :

" که حالا از طبابت های جالینوس می ترسم "

 

هلا ، ای هم قبیله با من و با گریه های من

من از آیین و رسم و کار این قاموس می ترسم

 

 (۳)

من عاشق چشمان تو بودم تو ولی حیف

افتاده به دامان تو بودم تو ولی حیف

 

یک عمر به من زخم زدی طعنه شنیدم

یک عمر پریشان تو بودم تو ولی حیف

 

هر چند نبودی که بخوانی غزلت را

هر چند غزل خوان تو بودم تو ولی حیف

 

گفتم که بیا عشق (ع) بیا تازه بمانیم

یک عمر هراسان تو بودم تو ولی حیف

 

تو منجی دنیای منی ، عشق منی تو

من عاشق چشمان تو بودم تو ولی حیف