مرحوم سید احمد حسینی/ چسبی به نام زخم غزل متن

شـعـر دنـیـای بـهـتـری آورد...

مرحوم سید احمد حسینی/ چسبی به نام زخم غزل متن

شـعـر دنـیـای بـهـتـری آورد...

چقدر قیافه‌ی‌ی شما برایم آشنا نیست


چقدر قیافه‌ی‌ی شما برایم آشنا نیست

 

 

نکند

عطر تنت

مدرک پرونده شود

نکند

این جسد سوخته‌ات زنده شود

 

نکند

صبح بیایند و مرا گریه کنند

نکند بُرده‌ی‌ی بازی تو

بازنده شود

 

نکند از تو که از هیچ پُری رد بشوم

نکند غرق تماشای‌ی تو شرمنده شود

 

نکند باز به تنهایی تو بربخورم

نکند عشق تو از قافیه‌ها کنده شود

 

نکند حوصله‌ات

سر برود

گریه کنی

نکند

گریه کنی شهر پر از خنده شود


طبقه‌ی اول ـ اول شرقی/ چاپ دوم/ نشر نیماژ





قسمت هفتم


چهار هزار و دویست و پنجاه و یک نفر در گوشی همراهم هر روز با من به سر کار می‌روند.

چهار هزار و دویست و پنجاه و یک نفر با من پست‌های تو را می‌خوانند.
چهار هزار و دویست و پنجاه و یک نفر به تو پیام می‌دهند
و تمام مکالمات ما را گوش می‌کنند.
اما
هیچ‌کس حق ندارد تو را دوست داشته باشد...

چهار هزار و دویست و پنجاه و یک نفر دیروز با من تصادف کردند
چهار هزار و دویست و پنجاه و یک نفر دیروز با تو تصادف کردند
چهار هزار و دویست و پنجاه و یک نفر شماره موبایلت را دارند
و به تو زنگ می‌زنند
اما
هیچ‌کس حق ندارد تو را دوست داشته باشد...

چهار هزار و دویست و پنجاه و یک نفر تنها چهار هزار و دویست و پنجاه و یک نفر هستند.
چهار هزار و دویست و پنجاه و یک نفر همیشه چهار هزار و دویست و پنجاه و یک نفر هستند.
اما 

هیچ‌وقت این چهار هزار و دویست و پنجاه و یک نفر برایت من نمی‌شوند...




لطفن صندلی عقب بشینید/ نشر نون/ خودتراش‌های‌ی مرحوم سید احمد حسینی




صدای کامل تنهایی

1)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ ﴿١﴾ إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ ﴿٢﴾ 


به نام خداوند بخشنده مهربان‏

این کتاب (عظیم‌الشّأن قرآن) از جانب خدای مقتدر حکیم نازل گردیده است. (۱)

ما این کتاب را بر تو به حق فرستادیم پس (به شکرانه‌ی این نعمت بزرگ) خدای را پرستش کن در حالی که دین را برای او خالص گردانیده باشی (و دل از غیر حق بگردانی). (۲)



سوره زُمَر



2)

و ما آنقدر تنها بودیم که هیچ‌کس به تنهایی ما پی نبرد.




از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

یک)

آن‌قدر دلت تنگ می‌شود که حتا گریه برای چشم‌هایت ضرر دارد. آن‌قدر دلتنگی یقه‌ات را می‌گیرد که فکر می‌کنی تمام عمر دلتنگ‌اش بوده‌ای. آدم است دیگر با دلتنگی‌هایش زندگی می‌کند، راه می‌رود، شعر می‌گوید و بعد برایش می‎‌خواند.

همه چیز غیرعادی‌ست، حتا همین غیرعادی بودن حالت، حتا همین غیرعادی بودن دلتنگی‌ات.

دلت می‌خواهد تلفن را برداری. زنگ بزنی به تمام شماره‌ها و بگویی که دوستش داری تا همه بدانند چقدر دلتنگی.


دو)

احمدرضا تمام کودکی‌اش را انداخت در کیف مدرسه‌اش و راه افتاد دنبال پروانه‌ای که با رفتن‌اش تنهایی خانه را چند برابر کرده بود.
تمام راه دست‌هایش را چون بال‌های پروانه بهم می‌زد، گاهن با سرانگشت پاهایش فشاری به صورت زمین می‌آورد تا بدنش را در هوا به رقص در بیاورد.
چهارراه اول دختری که گل‌های مریم‌اش بوی بد آدم‌ها را از تابلوی شهر محو کرده بود حواسش را پرت کرد زیر ماشین‌ها.
(خط ترمز مثل زخمی عمیق ابروی خیابان را ترسناک کرده بود.)
ما اما نترسیدیم، تنها پروانه‌ای به پروانه‌های شهر اضافه شد.

 

خودتراش‌های مرحوم سید احمد حسینی